جورابِ عزیز.

از امروز که حساب کنیم رسما دو هفته مونده تا سفرِ پر پیچ و خمِمون تموم بشه. قول میدم یه روز، وقتی حالِ همه‌مون خوب بود، سفرنگاری کنم و از هر آنچه بر ما گذشت برات قصه بگم.

جوراب عزیز. 

طبق معمول همیشه‌م، داشتم پست‌های اینجا رو میخوندم و با خودم خاطره‌بازی میکردم که متوجه شدم امسال -سال 1401- تولدِ نُه سالگی‌ت رو در سکوت و خفا، دوتایی با هم جشن نگرفتیم. شرمنده‌تم. مرداد ماه نشد ولی حالا بهت میگم که تولدت مبارک دوستِ انتزاعیِ بی‌جانِ الکترونیکی من. ممنونم که یک‌سال دیگه هم حرفام رو شنیدی.

جوراب عزیز.

میخوام بهت بگم که دارم کار دستِ خودم میدم. یه کارِ خیلی گنده و کت و کلفت و آزاردهنده. چشمامو بستم و به شدت دارم تو اعماقِ سیاه‌چال بلعیده میشم. مثلِ همون سکانسی که شیاو با نهایت سرعت داشت توی ژرفای تیره و تاریکِ "کزم" به پایین کشیده میشد. همون‌جایی که موهایِ مشکی-زمردیِ زیبا و آشفته‌ش با جریان شدید هوا بالا و پایین میشدن. همون نقطه‌ای که چشمایِ عسلی و غمگینش رو بسته بود. همون‌ لحظه‌ای که مقاومت هوا رویِ کمرش سنگینی میکرد و مولکول‌هایِ نحیف گاز سعی میکردن جلویِ سقوط و تباهی‌ش بگیرن. من همونجام. همون لحظه، همون سکانس، همون نقطه. به خودم اجازه دادم سقوط کنم و حالام دیگه کاری از دستم بر نمیاد. شاید بپرسی چرا؟ چرا خودتو تا لبه‌ی پرتگاه کشیدی و تنت رو رها کردی. باید بگم نمیدونم. شاید چون داشت خوش میگذشت. شاید چون دلم تنگ شده بود واسه بی‌قرار بودنِ قلب و جسمم. شاید چون دلم امنیت روحی میخواست و یک جوری زده بودم به سیمِ آخر که حواسم نبود دارم وقت و حوصله و انرژی‌م رو جای اشتباهی میریزم. همه‌ی این‌ها احتماله... خودم هم نمیدونم چرا. اصلا یک‌هو میبینی کلش بخاطرِ سر رفتن حوصله‌م بوده و هیچ پایه و اساسی نداشته. سرت رو درد نیارم. خلاصه‌ی صحبت اینکه "چرا؟ نمیدونم".

جورابِ عزیز. 

از آینده -طبق معمول- میترسم. از اون روزی که یه نگاه به دور و برم بندازم و ببینم قوتِ قلبی برام نمونده. بارها بهت گفته بودم که این تن، این جسم، این روح به "آدم‌ها" زنده‌س ولی این آدم‌ها خیلی سریع‌تر از اونچه که فکرش رو میکردم دارن محو میشن. محو که نه... بی‌انصافی نکنم. فقط دارن سرِ جاهاشون مستقر میشن. چرخ‌دنده‌هاشون داره تو هم میره و استقرار پیدا میکنن. و توی شهرِ این آدم‌های مستقر، جایی برایِ یه wanderer سرگشته مثل من نیست.

------------------------------------------

سالِ بیست و دو تموم و سالِ بیست و سه شروع شد.