tumblr_oi0t6drVGa1vg58v5o1_1280.jpg

هِلو.. من دوباره اینجام به وقتِ ساعت 1عه 14 اُم شهریور 97 ~
اون موقع که داشتم این وبلاگ رو میزدم اصلا فکر نمیکردم 5
سالِ بعدش بازم قرار باشه توش پُست بذارم...
صادقانه بگم ، قبلا واقعا به آینده فکر نمیکردم ... به یک ماه بعدم فکر نمیکردم
5 سال بعد؟!؟!؟!؟ چه حرف مسخره‌ای :)))
ولی به هرحال من اینجام ، بیشتر از 5 سال بعد از افتتاح این وبلاگ :))
و خوب چیز جالب اینه که حتی 5 سال پیش (شاید بهتر باشه بگم 6 سال از اولین وبلاگم)
بازم من وبلاگ‌نویس محسوب نمیشدم و خوب این نشون میده که چقد این
امر بلاگینگ قدیمی و کُهنه!!
 
آقا داشتم فکر میکردم ، به یه نتیجه کوتاه و دردناک رسیدم تحت عنوان اینکه
من یه اسپویلرم !
(اسپویل : یه چیزیو از مزه انداختن ، جوری که دیگه باحالی سابقو نداشته باشه)
نمیدونم ، واقعا جزو اولین دفعاتیه که دارم افکارمو عمومی میکنم و یه جا میگمشون
اما خوب اینجا خیلی پرایوته و بالطبع خیلی بهتر از تلگرام یا اینستا !
 
میگفتم ؛ داشتم فکر میکردم که خیلی اسپویلرم ، نمیدونما ، احساس میکنم
با ورودم به یه جوِ خاص ، فندوم یا هرچی ، اون "چیز" اون باحالی سابقشو از دست میده
اممم...بذارین اینجور بگم ، محسن تقریبا میشه گفت تا تیر ماه سال 93 یه جو خیلییی
خفن و صمیمی با هوادارا داشت ، جو اینستا خیلی فرندلی بود انصافا
جواب کامنت میداد ، سر به سر میذاشت و اینا
اما دقیقا اواخر مرداد که من اضافه شدم به جمع ، بنا به دلایلی که هنوزم نمیدونم ،
یه جو سنگینی حاکم شد بر همه ، خودش ، آرش ، بچه‌ها
دیگه خبری از جواب کامنتهای باحال و خنده‌دار نبود ، یه فاصله‌ای انداخت.
 
یا مثلا بنگتن..نمیگم الان بده ..نه ! همین الانشم یه جور "وِل-فِد"ایم که من به شخصه نمیرسم
دنبال کنم همه اخبار و برنامه‌ها رو ...
اما منظور جوه ! جو تقریبا میشه گفت تا دمِ YNWA یه جوِ باحال کوچیک صمیمی
آرمی-بنگتنی بود ...اما بعد از YNWA ، به دنبالش بیلبورد 2017 ، آمریکا ،
بزرگ شدنِ غیرقابل کنترل فندوم ، AMAs و هزارجور تشعشعات رسانه‌ای دیگه
میذارتشون تحت فشار ، زیر منگنه و احساس میکنم دیگه مثل قدیم نمیتونن باشن.
درسته ، اقتضای سنم هست ..قبول دارم ! اونا دیگه روکی‌های تینیجر نیستن
که هزارجور مسخره‌بازی دربیارن و بقیه‌م بذارن به حساب سن کم و اینا
دیگه بزرگ شدن :)) کوچکترینمون 4 روز پیش رفت تو 21 :))
ولی بازم ... دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم
خودخواهم؟! نمیدونم ... شاید؟!
دیگه بعدِ من کسِ دیگه‌ای بنگتنو نشناسه؟! عارعععع...فکر مزخرفیه البته!
 
ببینید ، اینا دست من نیست واقعا :)) میدونم من کاره‌ای نیستم تو این سرد شدنا
محسن با "من" پدرکشتگی نداشته که ...
اما بازم بهش فکر میکنم با خودم میگم نکنه مشکل منم ؟!
چرندهههه! میدونم ! اما خوب میاد به ذهنم دیگه ..چ کنیم :))
 
حالا ولش کنیم... خیلی پراکنده و نامنسجم بود پست ، اما بعدا که خودم اومدم
بخونم میفهمم چی به چیه ...اِممم..شاید ی موقعی که
انقد گیج و سردرگم نبودم ؟!
 
فعلا برم یه چیزی ببینم ...
 
پ.ن : نمیشه بخوابم بیدار شم ببینم دی 98 عه ؟! :))