نمیدونم... شاید اگه بعدا برگردم و به این نوشتهها نگاه کُنم، حتی نفهمم حسِ امشبم که چند ساعت بیشتر نمونده تا ۱۹اُمین ۲۷بهمنی که شادیآفرین بوده برای خانواده، چی بوده.
دارم این مدتی که گذشت رو متصور میشم... دارم به این فکر میکنم که چطور با لبخندهای تصنعی روبهرویِ دوربینها ژست میگیره؛ از جلوی چشمهای قضاوتکنندهی اون غریبهآشناها میگذره و من نگران و خجالتیام و پشتش قایم میشم... نگاهها رو منم هست... از من برایِ آب و تاب دادن به قضیه استفاده میکنن. و اون... نمیدونم چه حسی داره. مفتخره احتمالا؟
دارم به این فکر میکنم که چطور آخرِ شب تمامِ این قضایا تموم میشه؛ همهی اون خندههای مصنوعی رو پشت سر میذاریم. آخرش خودمون میمونیم. "ماها"... ما فقط همدیگه رو داریم. از اون جماعتِ عصاقورتدادهی آبوشانهزده جُدا میشیم و برمیگردیم 'خونه'. خونه که صرفا نباید یه بنایِ ساختمونی باشه! باید؟ همین که در آخرِ روز از اون چهرهها رو میگیره و با 'من' وقت میگذرونه یعنی من در خونهام. کاش میتونستم بیشتر از اینا 'خونه' باشم... کاش بتونم. "کاش بتونم"
دارم به این فکر میکنم که وقتی دیدمش بهش میگم که این چقدر راهِ طولانیای بوده... این 'به خونه رسیدن' چقدر گردوغبار نشونده رو جونم. وقتی دیدمش... وقتی دیدمش بهش میگم چقدر پابهپای هم پیش اومدیم... چقدر مدت زمان باهم گذروندیم. بهش میگم که 'اینجا' نبوده اما من تموم خیابونهای شهر رو باهاش پیادهروی کردم. نبوده اما من براش پیانو زدم. براش غذا پختم. براش لباس پوشیدم. نبوده اما همیشه جاش رو کنارِ خودم خالی کردم. چون من 'خونه' بودم. "کاش بتونم"
میشنوم که بهش سخت میگذره. میبینم که ناراحته. ناراحتش میکُنن. "میتونی یکم دیگه رو هم صبر کنی؟میتونی چندشبِ دیگه رو هم منتظر باشی؟ هر وقت دیدمت ناراحتیهاتو رفع میکنم. نه وایسا...حداقل 'سعی میکنم' ناراحتیهاتو رفع کنم." با خودم میگم کاش بتونم از غصههاش کم کنم."کاش بتونم"
حس میکنم دچارِ یه نوع حالتِ 'برگشت به عقب' شدم. آهنگهایی که دو سالی بود جذبم نمیکردن، الان یکدفعه گوشنواز شدن. آهنگهایی که یه مدتِ طولانیای بود که نمیفهمیدمشون. آهنگِ Encore un soir از سلن دیون از عصر سرِ زبونمه.
اون تُون صدا و لحنی که عبارتِ (si je pouvais) رو تلفظ میکنه تو گوشم زنگ میزنه. حرف 'ژ' کلمهی je توی دهنم میچرخه؛ میچرخه و میچرخه جوریکه حس میکنم الان میتونم مثل یه آبدهان پرتش کُنم بیرون.
حسِ فشارِ هوایی که حینِ تلفظِ صدای 'پ' کلمهی pouvais بینِ لبها ضربه میزنه و ابراز وجود میکنه، برام قابل لمسه. انگارِ 'توانستن' داره خودش رو از بینِ لبهام پرت میکنه بیرون.
"کاش بتونم" "کاش بتونم" | Si je pouvais ~
- فروغ • 光
- شنبه ۲۷ بهمن ۹۷